عوامل کلی سقوط اخلاقی (1)
1.هوای نفس ؛ 2.دنیاگرایی ؛ 3.شیطان.
الف. هوای نفس
به طور کلّی عواملی را که سبب ضعف ایمان، سلب ایمان یا تحقق نیافتن ایمان می شوند، می توان تحت عنوان عامّ «هوای نفس» مطرح و بررسی کرد. هوای نفس دل آدمی را می رباید و به یک معنا نمی گذارد دلی برای او باقی بماند تا محلی برای ورود ایمان شود.اکنون، پرسش این است که هوای نفس به چه معناست؟ در پاسخ می توان گفت که عنوان هوای نفس مقداری ابهام دارد و تعبیراتی که در این زمینه به کار رفته برای بسیاری اشتباه انگیز است. برای توضیح پرسش مذکور بهتر است آن را به دو پرسش کوچک تر تجزیه کنیم: نفس چیست؟ و هوای نفس به چه معناست؟
پیش از توضیح این دو پرسش بهتر است به آیاتی اشاره کنیم که در قرآن کریم درباره هوای نفس آمده است و تا حدی کاربردهای قرآنی و مصادیق آن را بررسی کنیم.
قرآن و هوای نفس
خداوند درباره بلعم باعور می فرماید:وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاءُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أخْلَدَ إِلَی الأرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛ (1) و اگر می خواستیم، وی را با آن [آیات] بالا می بردیم، ولی او به زمین چسبید و از هوای خویش پیروی کرد.
وی علم داشت، ولی برخلاف آن، از هوای خویش پیروی کرد؛ چون در آیه قبل درباره او می گوید:
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا؛ (2) و برایشان بخوان خبر آن کسی را که آیات خویش را به وی دادیم.
سبب انحراف او همین شد که از هوای خویش پیروی کرد و به مقتضای علم خویش عمل ننمود.
و در آیه دیگری می فرماید:
وَلَا تُطِعْ مَنْ أغفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أمْرُهُ فُرُطًا؛ (3) و پیروی مکن از آن کسی که دلش را از یاد خویش غافل ساخته ایم و از هوای خود فرمان می برد و کار او از حد گذشته است.
در آیه دیگری چنین آمده است:
فَلَا یَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لَا یُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَی؛ (4) پس تو را از آن [به قیامت] باز ندارد آن کس که به آن باور ندارد و در پیِ هوای خویش بوده است که هلاک خواهی شد.
خداوند در دو آیه می فرماید کسانی هوای نفس خویش را «اله» خود قرار داده اند:
-أرَأیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أفَأنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً؛ (5) آیا دیده ای آن کس را که هوای خویش به خدایی گرفت، پس آیا تو براو نگهبان خواهی بود؟
-أفَرَأیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إلَهَهُ هَوَاهُ وَأضَلَهُ اللهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللهِ أفَلَا تَذَکَّرُونَ؛ (6) پس آیا دیده ای کسی را که هوای خویش را خدای خود گرفته و خداوند او را با داشتن علم [و اتمام حجت] گمراه ساخته، گوش و دل او را مهر زده و بر بینایی وی پرده نهاده است، پس چه کسی او را بعد از خداوند هدایت خواهد کرد؟ آیا توجه نمی کنید.
برخی آیات پیروی هوا را سبب گمراهی دانسته است:
فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللهِ؛ (7) پس [ای داود] میان مردمان به حق حکم کن و هوا را پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه می کند.
و نیز می فرماید:
فَأِن لَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أنَّمَا یَتَّبِعُونَ أهْوَاءهُمْ وَ مَنْ أضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًی مِّنَ اللهِ؛ (8) پس اگر تو را اجابت نمی کنند، بدان که آنان تنها در پسِ هوای خویش اند و چه کسی گمراه تر از آن کس که از هوای خود پیروی کند، بدون هدایتی [از جانب] خدا.
در آیه دیگری درباره برخی از منافقان می فرماید:
أوْلَئِکَ الَّذِینَ طّبَعَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعَوا أهْوَاءهُمْ؛ (9) آنان کسانی اند که خدا بر دل هاشان مُهر زده و از خواسته های خویش پیروی کرده اند.
به مضمون این آیه، پیروی هوای نفس با «طبع دل» تلازم دارد.
در آیه دیگر می فرماید:
إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوی الأنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُمْ مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَی؛ (10) جز گمان و آن چه را نفس خواهد، پیروی نمی کنند. در حالی که آنان را از [سوی] پروردگارشان هدایت آمده بود.
در این آیه نیز نوعی تعارض بین پیروی از هوای نفس و پذیرش هدایت الهی گوشزد می شود.
در آیه دیگری شدت تعارض میان پیروی از هوای نفس و هدایتی که انبیاء می آورند – تا آن جا که به تکذیب و قتل انبیاء می انجامد – یادآوری شده است.
أفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَی أنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَقَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ؛ (11) پس آیا هرگاه پیامبری به سوی شما چیزی بیاورد که نفستان نمی خواهد، استکبار می ورزید؟ سپس گروهی را تکدیب می کنید و گروهی را می کشید؟
نیز در آیات دیگری می فرماید:
-وَإِن یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سُخرٌ مُّسْتَمِرٌّ * وَکَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أهْوَاءهُمْ وَکُلُّ أمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ؛ (12) و هر گاه آیه و معجزه ای ببینند روی می گردانند و می گویند [این] سحری است مداوم و [پیامبر خدا و معجزاتش را] تکذیب و از خواسته های خویش پیروی کردند، حال آنکه هر امری ثابت است [و در جای خود معلوم می شود که راست است یا دروغ].
-وَأمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رّبَّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأوَی؛ (13) و اما آن کس که از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از خواسته ها بازداشت، پس حقاً بهشت پناهنگاه اوست.
در این آیات به رابطه بیم از خدا، نهی از هوا و استقرار در بهشت اشاره شده است.
در آیه ای دیگر می فرماید:
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ وَمَن فِیهِنَّ؛ (14) و هر گاه حق از خواسته های آنان پیروی کرده بود، آسمان و زمین و کسانی که در آن ها هستند فاسد گشته بود.
افزون برآن چه گذشت آیات دیگری نیز هست که در آن ها به جای کلمه «هوی» تعبیر شهوات به کار رفته است:
-وَاللهُ یُرِیدُ أن یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أن تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً؛ (15) و خدا می خواهد به شما بازگردد و کسانی که پیرو شهوات اند می خواهند که شما انحرافی بسیار یابید.
-فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً؛ (16) پسِ ایشان نسلی جانشین آنان شد که نماز را ضایع و از شهوات پیروی کردند، پس به زودی مبتلا به گمراهی می شوند.
توضیح هوای نفس
اکنون در توضیح پاسخ به دو پرسش مذکور می گوییم در کتب اخلاقی بسیار سفارش شده که انسان تابع عقل باشد و با هوای نفس خود مبارزه کند. در حقیقت، دل انسان رزمگاهی است بین نفس و عقل، و پیروی از نفس با یک مفهوم ارزشیِ منفی معرفی می شود و هوای نفس هم یعنی خواسته آن؛ ولی از آن جا که نفس مفاهیم مختلفی دارد و احیاناً منشأ اشتباه اصطلاحات می شود، لازم است این اصلاحات و مفاهیم و تفاوت های آن ها را روشن کنیم.قرآن در جایی می فرماید:
عَلَیْکمْ أنفُسَکُمْ؛ (17) مواظب خودتان باشید.
و در جای دیگری می فرماید:
یَا أیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ *ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً؛ (18) ای نفس آرامش یافته! بازگرد به سوی پروردگارت در حالی که [از او] راضی [و در نزد او] مرضی هستی.
و در آیه دیگری از نفس لؤامه سخن می گوید:
وَلا أقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَامَةِ؛ (19) و نه! سوگند به نفس سرزنشگر!
سرانجام درآیه دیگری از نفس اماره سخن به میان می آورد:
إِنَّ النَّفْسَ لأمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبَّی؛ (20) بی گمان نفس، بسیار به زشتی فرمان می دهد، مگر آن چه را پروردگارم رحم کرد.
نفس در یک اصطلاح فلسفی نیز به معنای روح به کار رفته است و بنابراین، کاربردهای گوناگونِ قرآنی و فلسفی دارد که منشأ اشتباه می شود.
این نفس چیست که منشأ فسادها و شرور است و نباید به خواسته هایش گوش فراداد و چه فرقی دارد با نفس مطمئنه که خطاب «اِرْجِعِی اِلی رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَّةً» متوجه او می شود؟
از موارد کاربرد واژه «نفس» در قرآن می توان دریافت که مفهومی جز مفهومی لغوی آن ندارد و نفس در لغت – به استثنای مواردی که به صورت تأکید به کار رفته، مانند «جاء زید نفسه» - عموماً معنای «مشخص» یا «من» از آن منظور گردیده است؛ با این تفاوت که به تناسب موارد مختلف، ویژگی هایی به آن افزوده می شود که واژه نفس به لحاظ آن ویژگی، بار ارزشیِ مثبت یا منفی می باید.
به هر حال، نفس بر حسب ویژگی های موردی و کاربردی، گاه «بد» است و گاه «خوب»؛ ولی از نظر لغوی بیش از یک معنا ندارد و با توجه به این که مفهوم کاربردی نفس چیزی جز معنای لغوی آن نیست، باید گفت که علت خوب یا بد معرفی شدن نفس در موارد مختلف این است که خداوند دو نوع گرایش در آن قرار داده است: گرایش به خیر و نیکی، و گرایش به شر و بدی. البته منظور این نیست که خیرو شر در نفس ما جای دارند؛ بلکه مصادیقی که عناوین خیر و شر بر آن ها صدق می کند در نفس ما ریشه و پایه دارند، یعنی برخی گرایش ها در فطرت ما به سوی اموری است که عنوان خیربر آن منطبق می شود و گرایش هایی دیگر به سوی امور دیگری که عنوان شرّ بر آن ها تطبیق می کند.
نفس و عقل
نفس با گرایش های مخلتفی که دارد، موضوع اخلاق و مخاطب دستورهای اخلاقی است. وجود این گرایش های گوناگون در نفسْ ضروری است؛ چرا که اصولاً کمال انسانی فقط با وجود آن ها امکان پذیر است. هر کس که زمامش به دست نفس اماره است، غرایز او را راهبری می کنند و وی چشم و گوش بسته و بی توجه به ماورای خواسته های غریزی خود از آن ها پیروی می کند. چنین کسی همواره پیرو نفس اماره باقی می ماند؛ چنان که خداوند فرموده است:أخْلَدَ إِلَی الأرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛ (21) به زندگی مادی می چسبد و از خواسته هایش پیروی می کند.
پس می توان گفت که اگر از میل های غریزی و کشش های کور که ارضای خود را می خواهد و بس پیروی کردیم، بدون آنکه فکر کنیم نتیجه آن، چه می شود و غرض ما صرفاً لذّات آنی باشد، این هوای نفس است؛ اما اگر به تأثیر آن در روح و سرنوشت خویش و رابطه با خدایمان دقت کردیم و سپس تصمیم گرفتیم – گرچه تصمیم نهایی ما در نهایت همان باشد که خواسته غریزه است – عمل به چنین تصمیمی دیگر پیروی از نفس نخواهد بود؛ چون در این صورت، انگیزل ما فقط غریزه نیست؛ چون محاسبه کرده و با دقت در نتیجه و آینده کار، راه خویش برگزیده ایم و چنان چه نتایج سوئی بر آن بار می شد، به آن کار دست نمی زدیم. در عبارتی کوتاه تر، ملاک هوای نفس این است که غریزه کور و مرزناشناس ارضا شود و نقطه ی مقابلش این است که هنگام ارضای غریزه، عقل به کار گرفته شود.
عقل چیست؟ یک نیروی حساب گر که می سنجد کار مورد نظر، چه تأثیری بر آینده و سرنوشت و آخرت ما دارد. غریزه، محاسبه ای ندارد، بلکه کششی است مبهم شبیه جذب و انجذاب مغناطیسی که انسان را چشم بسته در مورد عواقب و آینده کار، به سویی می کشد و عقل با آگاهی محاسبه می کند و می سنجد که این کار، ما را به کجا می کشاند و نسبت به آینده ما چه تأثیری خواهد داشت و به تناسب این آگاهی و محاسبه و سنجش تصمیم می گیرد و به دنبال آن اقدامی می کند که نتیجه مطلوبی داشته باشد.
بنابراین، برای آنکه به آن چه می دانیم ایمان بیاوریم، باید خویشتن را از قید هوای نفس رها سازیم؛ یعنی بر اساس بینش صحیح و آینده نگری و سنجش و گزینش راه بهتر، تصمیم بگیریم.
مبارزه با هوای نفس
باید در مقابل انگیزه های شیطانی، از راه اندیشه درست، انگیزه های رحمانی را ایجاد یا دقیق تر بگوییم بیدار و هشیار کرد، چرا که انگیزه ها، به طور کلّی اعم از شیطانی یا رحمانی، فطریِ هستند و در سرشت انسان جای دارند؛ با این تفاوت که در بسیاری از موارد، عوامل و اوضاع خارجی سبب می شوند تعدادی از آن ها شکوفا، زنده و فعّال و احیاناً در نهایت یکّه تاز میدان نفس انسان شوند و اکنون که ما می خواهیم آن ها را از تاخت و تاز بازداریم و در جایگاه اصلی خود قرار دهیم تا از گلیم خویش پا را درازتر نکنند، لازم است در برابر آن ها نیروی دیگری ایجاد و انگیزه دیگری را تقویت کنیم در حدّی که بتواند بر آن ها غالب شود. در مناجات شعبانیه چنین آمده است:اِلهی لَمْ یَکُنْ لی حَوْلٌ فَاَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ اِلّا فی وَقْت اَیْقَظْتَنی لِمَحَبَّتِکَ؛ (22) خداوندا، توانی در من نیست تا بِدان از عصیان و سرپیچی تو روی گردانم، مگر به هنگامی که برای محبّت خود، بیدار و هشیارم کرده باشی.
پس آن گاه که هواهای نفسانی غالب می شود و مرا به سوی معصیت می کشاند، تنها چیزی که می تواند مرا از آن بازدارد محبّت خداست که باید در دل انسان بیدار شود.
اکنون پرسش دیگری به ذهن می آید که چه عاملی می تواند آن میل های خفته را در ما فعّال و بیدار سازد؟ در پاسخ می گوییم که فکر و ادراک؛ عامل شوق است؛ چرا که آن میل نهفته با درک و شعور، زنده و برانگیخته می شود و بر ما لازم است بدین وسیله به تقویت آن بپردازیم.
در این جا لازم است یادآوری کنیم که علاوه بر اندیشیدن درباره اصول توحید، نبوّت و معاد فکر دیگری هم لازم است تا انگیزه عملی متناسب با این افکار و هماهنگ با این اصول نیز در ما زنده شود. لازم است در آثار ایمان بیندیشیم تا توجه به آثار و نتایج خوب آن در نفس با یک انگیزه نیرومند ما را به تحصیل اختیاری ایمان وادارد و نیز به آثار نامطلوب کفر بیندیشیم تا ما را از آن بازدارد. از همین روست که قرآن نیز فراوان تأکید دارد تا در این باره هرچه بیشتر بیندیشیم.
پی نوشت ها :
1.ر. ک: علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج 1، ص 248.
2.اعراف (7)، 175.
3.کهف (18)، 28.
4.طه (20)، 16.
5.فرقان (25)، 43.
6.جاثیه (45)، 23.
7.ص (38)، 26. ر. ک: عبد علی العروسی الحویزی، نورالثقلین، ج 4، ص 450؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 204.
8.قصص (28)، 50.
9.محمد (47)، 16.
10.نجم (53)، 23. ر. ک: ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 9، ص 81؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 40.
11.بقره (2)، 87.
12.قمر (54)، 2 و 3.
13.نازعات (79)، 40 و 41.
14.مؤمنون (23)، 71.
15.نساء (4)، 27.
16.مریم (19)، 59. ر. ک: حسین علی الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 13، ص 86؛ ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 5، ص 437؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 81.
17.مائده (5)، 105.
18.فجر (89)، 27 و 28.
19.قیامه (5)، 2.
20.یوسف (12)، 54.
21.اعراف (7)، 176. ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 8، ص 348.
22.ر. ک: شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}